زبانحال حر با سیدالشهدا علیه السلام
سوارِ گـمـشده را از میان راه گرفـتی چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی شبیه کشتی نوحی، نه! مهربان تر از اویی که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی چنان نگـاه رئـوفـانـه ای به من کردی که گفـتم اینکه مبادا، تو اشتـباه گرفتی من آمدم که تو را با سپاه و تیر بگیرم مرا به تیر نگـاهی تو بی سپاه گرفتی بگو چرا نشوم آب که دست یخزدهام را دویدی و نرسیـده به خـیـمهگاه گرفتی چنان تبـسم گرمی نـشاندهای به لـبانت که از دل نـگـرانـم مـجـال آه گـرفـتی رسید زخم سرم تا به دستمال سفـیدت تو شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی |